پایگاه خبری تحلیلی خراسان تایم 3 مهر 1399 ساعت 11:36 http://www.KhorasanTime.ir/fa/doc/news/28179/روایتی-مظلومیت-آزادگی-آزادگانی-هیچگاه-وطن-برنگشتند -------------------------------------------------- عنوان : روایتی از مظلومیت و آزادگی/آزادگانی که هیچگاه به وطن برنگشتند -------------------------------------------------- رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس خراسان‌جنوبی گفت: خاطرات بسیار تلخی از مظلومیت اسراء و آزادگانی داریم که در همان اردوگاه‌ها بعثی مظلومانه شهید شدند و حتی جنازه‌شان به وطن برنگشت. متن : به گزارش گروه فرهنگی خراسان تایم به نقل از خبرگزاری مهر، خاطرات سال های دهه شصت ثابت می کند که دفاع از کشور برای عموم ایرانیان و از جمله مردم خراسان جنوبی هیچ حد و مرز سنی، جنسیتی و شغلی نداشته است. از دانش آموزان و دانشجویان تا ارتشیان و بسیجیان و سپاه همه با یک هدف از شرق ایران زمین و جنوب خراسان بزرگ عازم جنوب و غرب کشور می شدند تا بتوانند سهم خود را در دفاع از انقلاب نوپا و حفظ خاک کشورشان ادا کنند. عده ای خوشبختی ابدی نصیبشان شد و شهادت را در آغوش گرفتند و برخی نیز فداکارانه با اهدا بخشی از سلامت جسمی جانباز وطن نام گرفتند. در این بین برخی از رزمندگان نیز سال های جوانی خود را با گذراندن در اردوگاه های رژیم بعثی عراق تقدیم انقلاب و این سرزمین کردند و چه گوهر گرانبهایی ارزشمندتر از جوانی که نثار عقیده و هدف شود. غلامرضا رخشانی از این دسته مردان نیک روزگار است که در عنفوان جوانی یعنی ۱۹ سالگی عازم جبهه های نبرد شد و حدود هشت سال از جوانی اش را در اردوگاه های بعثی ها گذراند. وی با اشاره به اینکه متولد ۲۹ شهریور سال ۴۳ است، گفت: هرچند به واسطه شغل پدرم که درجه داری ژاندارمری بود شناسنامه ام را در درخش شهرستان درمیان گرفته اند ولی روزهای کودکی ام را در کوچه پس کوچه های بیرجند گذرانده ام. همزمانی نوجوانی با روزهای پیروزی انقلاب رخشانی با اشاره به اینکه ایام پیروزی انقلاب مصادف با دوران دبیرستان من بود، بیان کرد: خاطرات بسیاری زیادی از آن روزها دارم که از آن جمله می توان به زدن عکس امام (ره) بر دوچرخه ام، شرکت در راهپیمایی ها و شعاردادن های بچه های دبیرستان در مدرسه اشاره کرد. این رزمنده و آزاده دوران دفاع مقدس خراسان جنوبی ادامه داد: بعد از پیروزی انقلاب در پایگاه بسیج مسجد محمدیه فعالیت داشتم و آموزش های مربوط به اسلحه را نیز در منطقه مشهور به باغ سپهری در بیرجند فراگرفتم. رخشانی افزود: تا اینکه سال ۵۹ از راه رسید و در غروب آخرین روز تابستان آن سال ناگهان برق شهر قطع و تمامی شهر در تاریکی مطلق فرو رفت. خاموشی شهر اولین خاطره از شروع جنگ تحمیلی وی گفت: همه از یکدیگر می پرسیدیم که چه اتفاقی رخ داده که به زودی دریافتیم عراق و رژیم بعث به مرزهای جنوب غربی و غرب ایران حمله کرده است و این قطع برق اولین خاطره من از شروع جنگ تحمیلی شد. این رزمنده خراسان جنوبی ادامه داد: با شروع جنگ تحمیلی جوانان بیرجندی عازم جبهه ها شدند و شوق عجیبی در بین افراد حکم فرما بود. رخشانی گفت: خاطرم است در سوم خرداد سال ۶۱ که خبر آزادی خرمشهر را شنیدم از صمیم دل آرزو کردم کاش من هم به عنوان رزمنده سهمی در این پیروزی می داشتم. وی اظهارکرد: تا اینکه اواخر خرداد در تربیت معلم پذیرفته شدم و نهایت در تابستان سال ۶۲ از طریق پایگاه بسیج محل تحصیل برای یک دوره ۴۵ روزه به جبهه اعزام شدم. این آزاده خراسان جنوبی بیان کرد: بعد از گذشت ۴۵ روز نتوانستم دل از جبهه بکنم و با زمزمه شروع یک عملیات با برخی دیگر از دوستان در منطقه ماندیم. رخشانی با اشاره به برخی از خاطرات حضور خود در جبهه در سال های دفاع مقدس گفت: به یاد دارم وقتی در زمستان سال ۶۲ وارد روستای البیضه عراق شدیم هنوز عده ای از مردم محلی در آن روستا بودند. اطمینان دادیم با مردم عادی عراق کاری نداریم وی ادامه داد: علت ماندن مردم در روستا هم این بود که نیروهای ایرانی به هیچ وجه با مردم غیرنظامی کاری نداشتند. رزمنده سال های دفاع مقدس افزود: فرمانده ما به یکی از برادران عرب زبان همراه گفت به مردم بگو ما ایرانی هستیم و با مردم عادی کاری نداشته و هدف ما مزدوران رژیم بعث است. وی گفت: در نهایت در روز ۹ اسفندماه سال ۱۳۶۲ در منطقه هورالهویزه روستای البیضه عراق همراه با سایرین در حال مجروحیت به اسارت درآمدم. رخشانی با اشاره به یکی از تلخ ترین خاطرات خود از ایام آغاز اسارت اظهارکرد: در همان ساعات ابتدایی چندین افسر عراقی به همراه چند دختر با تویوتا لنکروز به مکان حضور ما اسرا آمدند. شادی بعثی ها مرا به یاد هلهله کوفیان بعد از اسارت اهل بیت (ع) انداخت وی با بیان اینکه با آمدن این افسران، ترانه عربی پخش و به بهانه اسارت ما دختران همراه آن افسران با لباس های عربی شروع به رقصیدن کردند، ادامه داد: این صحنه در ذهن من واقعه عاشورا و هلهله و شادی مردم کوفه و شام را بعد از اسارت خاندان اهل بیت (ع) تداعی کرد. این آزاده خراسان جنوبی با بیان این نکته که به واسطه مجروحیت او و چهار مجروح دیگر را برای انتقال سوار یک آمبولانس کرده بودند، افزود: یک امدادگرد عقب آمبولانس کنار ما بود که اضطراب عجیبی در چهره اش موج می زد. رخشانی اظهارکرد: این امدادگر در نهایت به آرامی پرسید چه کسی انگلیسی بلد است که من با تکان دادن سر به او فهماندم به واسطه دانشجو بودن مقدار انگلیسی بلدم. وی بیان کرد: امدادگر عراقی به آرامی گفت که شیعه بوده و تاکنون به هیچ ایرانی شلیک نکرده است و در نهایت ناباوری ما پرسید که عکسی از امام خمینی به همراه ندارید که یکی از دوستان عکس کوچکی از امام به او داد. محبت امام (ره) در دل مردم عادی عراق رزمنده خراسان جنوبی در سال های دفاع مقدس گفت: امدادگر عراقی (جاسم) بوسه ای بر عکس زد و آن را در جیبش گذاشت و من به خودم و رهبرم بالیدم که محبتش حتی در دل عراقی ها نیز لانه کرده است. رخشانی با اشاره به اینکه دوران اسارت را در مکان هایی چون اردوگاه موصل ۴ و الرمادی یک گذرانده است، بیان کرد: خاطرات بسیار تلخی از مظلومیت بر اسرایی داریم که در همان اردوگاه ها مظلومانه جان باختند و حتی جنازه شان به وطن برنگشت. وی ادامه داد: یک اسیر داشتیم که ترکشی به سرش خورده و حالش خوب نبود و با این حال بعثی ها به شدت و بی رحمانه با کابل او را می زدند. این رزمنده خراسان جنوبی گفت: او را نیمه جان به صورت خون آلود به اردوگاه اسرای مجروح آوردند و نیمه شب که حالش بد شد هر چه داد و فریاد زدیم که مریض بدحال داریم کسی سراغی از ما نگرفت. آزادگانی که مظلومانه در دوران اسارت به شهادت رسیدند رخشانی یادآورشد: نهایت صبح سراغ ما آمدند و گفتند مریض بدحال چه کسی هست و این در حالی بود که این هموطن ما دیگر به شهادت رسیده و پیکر بی جان او را بی سر و صدا بیرون بردند. وی گفت: در یک مورد دیگر اسیری به نام ژیان از مشهد داشتیم که او نیز ترکشی به سرش خورده و عراقی ها آنقدر با کابل او را زدند تا در نهایت به شهادت رسید. این آزاده دوران دفاع مقدس ادامه داد: او را به بیرون از اردوگاه موصل برده و دفن کردند و متأسفانه هیچگاه صلیب سرخ شهادت این رزمنده ایرانی را ثبت نکرد چرا که در آن روزهای اول اسارت خبری از صلیب سرخ نبود. رخشانی بیان کرد: در یک مورد دیگر خاطرم هست بعثی ها به التماس ما مبنی بر عفونت زخم هایمان توجهی نکرده و تنها پنی سیلین آن هم با اعمال شاقه به ما می زدند. وی افزود: پنی سیلین با اعمال شاقه به این صورت بود که با یک سرنگ به حدود ۱۰ نفر تزریق می کردند و حتی بعد از تزریق به یک نفر آن را ضدعفونی هم نمی کردند. بازگشت به وطن بعد از حدود ۶ سال رزمنده دوران دفاع مقدس گفت: در هر حال دوران اسارت با هم شیرینی ها و تلخی ها و انبوهی از خاطرات صبورانه های اسرای هموطن گذشت و در تاریخ سوم شهریور ماه ۱۳۶۹ بعد از حدود ۶ سال به وطن بازگشتم. رخشانی با بیان اینکه دوران دفاع مقدس همزمان با شرایط سخت اقتصادی بر مردم بود، یادآور شد: به نظر من با تمسک به سبک زندگی دوران دفاع مقدس می توانیم بر سختی های امروز نیز غلبه کرده و روزهای بهتری برای سرزمینمان رقم بزنیم. بسیاری سخن از ایثار، مقاومت، تلاش برای بهروزی وطن را می زنیم ولی به راستی آیا کسی جز جانبازان و آزادگان ما این واژه ها را در عمل اثبات کره اند؟ انتهای پیام/4